به مردم بگویید دعا کنند تا خدا مرا بپذیرد.
(خاطره ای از دکتر طباطبایی)
بعد از عمل جراحی وقتی عمل به پایان رسید، روزهای سخت بعد از عمل حال ایشان نسبتاً خوب بود و سیر بهبهودی داشت. روزی پدرم (مرحوم آیة الله سلطانی) به ملاقات امام آمدند. بعد از احوالپرسی هنگام رفتنشان، امام به من گفتند: من پیغامی برای ایشان فرستاده بودم، مطمئن بشوید که به ایشان رسیده باشد. پیغام همان بود که قبل از عمل به خواهرم گفته بودند و آن این بود که از خدا بخواهید مرا بپذیرد. چند روز بعد که حال ایشان بهتر شد، تخت ایشان را به حیاط بیمارستان برده بودیم، مجدداً پدرم به احوالپرسی ایشان آمدند. در پاسخ ایشان که از حال امام جویا شدند، امام گفتند: خوب نیستم، من از شما جداً می خواهم دعا کنید خدا مرا بپذیرد. از شنیدن این حرف پدرم بسیار متأثر شدند و در حالی که اشک در چشمان ایشان حلقه زده بود، گفتند: من دائماً برای سلامتی شما دعا می کنم. امام مجدداً گفتند:«نه همان که من می خواهم دعا کنید». پدرم که بسیار متأثر بودند از کنار تخت امام برخاستند. درهمین هنگام امام احساس درد در ناحیه سینه کردند و ما مجبور شدیم که مجدداً ایشان را به اتاقشان باز گردانیم. با اقدامات درمانی انجام شده درد بر طرف شد. این تعبیر را که امام می خواستند برایشان دعا شود تا خدا ایشان را بپذیرد، یکبار در همان ایام به مقام معظم رهبری که آن موقع رئیس جمهور بودند گفتند و یک بار هم به آقای هاشمی رفسنجانی که عازم نماز جمعه بودند گفتند، و به ایشان گفتند: به مردم بگویید دعا کنند تا خدا مرا بپذیرد.